داستانشب

✨ 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼
🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼
🍃 🌼
🌸
#داستان_شب

دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت. اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را.

اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی «حقیقت» دوید

آنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی ام ، «حقیقت» شکار من است."
او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم ها می گریخت .

اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می گشت ، دست هایش به خون آغشته بود . شتاب او تیر بود . همیشه او پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود.
خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود . اما «حقیقت» غزالی است که نفس می کشد .
این چیزی بود که او نمی دانست.

دیگری نیز در پی صید حقیقت بود . اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت: خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه ای می کارم تا صبوری بیاموزم.

و دانه کاشت، سال ها آبش داد و نورش داد و عشق داد . زمان گذشت و هر دانه ، دانه ای آفرید . زمان گذشت و هزار دانه ، هزاران دانه آفرید .

زمان گذشت و شکیبایی سبزه زار شد. و غزالان «حقیقت» خود به سبزه زار او آمدند . بی بند و بی تیر و بی کمان!

و آن روز ، آن مرد ، مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود ، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید . پس با دست خونی اش دانه ای در خاک کاشت!

👈 💯

🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼
دیدگاه ها (۱)

p://goo.gl/KquxfF #روزمادرمبارک

http://goo.gl/3FPJcB #روزمادرمبارک

۲ روز دیگه ولنتاینههمین الان برید بزنید توو گوششهنوز وقت هست...

مرغ‌های تریاکی !رئیس سازمان دامپزشکی :اکثر کارخانه‌های تولید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط