part
part 153
اسلاید دو لباس سوزومه برای دادگاه
لیلی: الو الو سوزی خودتی کجایی چیکار میکنی چرا رفتی چرا به هیچ کودوممون هیچی نگفــ....
سوزومه: نفس بکش فرزند
لیلی یه نفس عمیق کشیدو ریلکس گفت
لیلی: ارومم بگو کجایی چرا بی خبر این چند روزه قیبت زده
سوزومه: همه سوالاتتو فردا بهت میگم
لیلی: الان کجایی
سوزومه: نمیتونم بگم
لیلی: چرا
سوزومه: چون زرتی جار میزنیو باهم پامیشین میاین
لیلی: خو معلومه چرا نباید بیایم
سوزومه: اینارو ولش فردا ساعت هشت با امیلی و ری بیا دادگاه نیویورک
لیلی: برای چی
سوزومه: میشه انقدر سوال نپرسی خو بیا همچی معلوم میشه ولی حتما امیلی رو بیار به هر قیمتی که شده
لیلی: چه اتفاقی افتاده میشه بگی دارم میمیرم
سوزومه: فردا میفهمی
لیلی: به جنیور هم بگم بیاد
سوزومه: جنیور خودش میاد
لیلی: اوکی دیگه مزاحمت نمیشم ولی هرجا که باشی حالت خوب باشه چون تو واقعا برامون عزیزی و به ری هم یه زنگ بزن
سوزومه: ممنون عزیزم خدافظ
لیلی: بای (قط کرد)
سوزومه لبتابشو باز کردو درخواست طلاق رو ارسال به همراه ویدیو ای که گرفته بود بعدش هم درخواست دادگاه فوری داد و همونجور که حدس میزد افتا به ساعت هشت از وقط دادگاه شات گرفتو به جنیور فرستاد
سوزومه:راحت شدی نه اخه دیگه من نیستم که بهم مخفیانه خیانت کنی
و بلاکش کرد
وسایلاش رو جمع کردو گذاش توی چمدونش دوبارت رفت سمت لپتابشو رو تخت با تاج تخت تکیه دادو خوابید گذاش کار های که هارو فرستاده بود رو خوندو برسیش کردن همچی مرتب بود یه بلیط هواپیما برای ساعت هفت گرفتو لبتابو گذاشت کنارو خوابید
«صبح»
با الارم ساعتش بیدار شدو یه دوش چند مینی گرفتو اومد بیرون موهاشو خشک کردو حالتش داد یه میکاپ ریزی کرد یه لباس از چمدونش برداشتو پوشید اتاقشو مرتب کردو با چمدون از اتاق اومد بیرون کلیدو به سر خدمتکار دادو از هتل اومد بیرون با تاکسی رفت فرودگاهو سوار هواپیما شد چمدونشو جای خودش گذاشتو رو صندلیش نشست چش بندشو بستو خوابید
بعد نیم ساعت با تو تکون های یه نفر بیدار شد یه خانوم سی چهل ساله بود
خانومه: دخترم داریم میرسیم بهتر نیست بیدار شی
سوزومه: اوه ممنون خانوم
خانوم: خواهش میکنم دخترم
چند مین بعد هواپیما نشستو همه پیاده شدن
اسلاید دو لباس سوزومه برای دادگاه
لیلی: الو الو سوزی خودتی کجایی چیکار میکنی چرا رفتی چرا به هیچ کودوممون هیچی نگفــ....
سوزومه: نفس بکش فرزند
لیلی یه نفس عمیق کشیدو ریلکس گفت
لیلی: ارومم بگو کجایی چرا بی خبر این چند روزه قیبت زده
سوزومه: همه سوالاتتو فردا بهت میگم
لیلی: الان کجایی
سوزومه: نمیتونم بگم
لیلی: چرا
سوزومه: چون زرتی جار میزنیو باهم پامیشین میاین
لیلی: خو معلومه چرا نباید بیایم
سوزومه: اینارو ولش فردا ساعت هشت با امیلی و ری بیا دادگاه نیویورک
لیلی: برای چی
سوزومه: میشه انقدر سوال نپرسی خو بیا همچی معلوم میشه ولی حتما امیلی رو بیار به هر قیمتی که شده
لیلی: چه اتفاقی افتاده میشه بگی دارم میمیرم
سوزومه: فردا میفهمی
لیلی: به جنیور هم بگم بیاد
سوزومه: جنیور خودش میاد
لیلی: اوکی دیگه مزاحمت نمیشم ولی هرجا که باشی حالت خوب باشه چون تو واقعا برامون عزیزی و به ری هم یه زنگ بزن
سوزومه: ممنون عزیزم خدافظ
لیلی: بای (قط کرد)
سوزومه لبتابشو باز کردو درخواست طلاق رو ارسال به همراه ویدیو ای که گرفته بود بعدش هم درخواست دادگاه فوری داد و همونجور که حدس میزد افتا به ساعت هشت از وقط دادگاه شات گرفتو به جنیور فرستاد
سوزومه:راحت شدی نه اخه دیگه من نیستم که بهم مخفیانه خیانت کنی
و بلاکش کرد
وسایلاش رو جمع کردو گذاش توی چمدونش دوبارت رفت سمت لپتابشو رو تخت با تاج تخت تکیه دادو خوابید گذاش کار های که هارو فرستاده بود رو خوندو برسیش کردن همچی مرتب بود یه بلیط هواپیما برای ساعت هفت گرفتو لبتابو گذاشت کنارو خوابید
«صبح»
با الارم ساعتش بیدار شدو یه دوش چند مینی گرفتو اومد بیرون موهاشو خشک کردو حالتش داد یه میکاپ ریزی کرد یه لباس از چمدونش برداشتو پوشید اتاقشو مرتب کردو با چمدون از اتاق اومد بیرون کلیدو به سر خدمتکار دادو از هتل اومد بیرون با تاکسی رفت فرودگاهو سوار هواپیما شد چمدونشو جای خودش گذاشتو رو صندلیش نشست چش بندشو بستو خوابید
بعد نیم ساعت با تو تکون های یه نفر بیدار شد یه خانوم سی چهل ساله بود
خانومه: دخترم داریم میرسیم بهتر نیست بیدار شی
سوزومه: اوه ممنون خانوم
خانوم: خواهش میکنم دخترم
چند مین بعد هواپیما نشستو همه پیاده شدن
- ۳.۹k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط