هیچ چیز ترسناک تر از هجوم ناگاه دوستت دارمی تازه و حقیقی

هیچ چیز ترسناک تر از هجوم ناگاه دوستت دارمی تازه و حقیقی نیست در هنگامه ای که به ناتوانیت در برابر دلدادگی پی برده ای و دریافته ای جانت آغشته است به عبارت مستمر تنهایی...

دوستت دارم تازه ای که از راه برسد و چنان شیرین باشد که دلت بخواهد ترک غار کنی و از نو دستهای دلت را بفرستی به طواف عطش...

گیاهان معطر در صحرای زندگیت برویند...

آغوش به روی حضرت خورشید وا کنی...

و باکی به دلت نباشد که عشق ، این آفتاب داغ برای آدم برفی دلتنگ سرنوشت خوشی به همراه نخواهد داشت ...
دیدگاه ها (۷)

بعد که برایت تمام شد و به آرامش رسیدی یاد می گیری که فکرت را...

آن ساقه های خشک و زشتِ تردید که پیچید دور تن دوست داشتن ها ...

قابلیتش را دارم که یک اشتباه مشخص را هزار بار تکرار کنم و ه...

تمام شدن واقعه ، شکست خوردن ، دورتر ایستادن و تماشا کردن.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط