تقدیم به جانانم🫀🌹
نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود

دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود

 

باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی

دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود

 

در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود

سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود

 

حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم

سحر سبزی چشم تو وای که وا نمیشود

 

کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی

غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود...🦋💞🦋
دیدگاه ها (۰)

مدّتی هست ندادی شرحی از حالت ! گُلمحال ِما خوب است از خوبی ِ...

باد، آرامـ از میان پنجره‌ی نیمه‌باز عبور می‌کند و پرده‌ی ناز...

طالعین قلمی قسمت یازادنداسنیدَه بختیمه یازیدی کاشکی....🦋🦋عصر...

دوستــ داشتنتــ چیزی فراتر از جنون استــ. نه شبیه یکـ عشق مع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط