از اونجایی که شبه و بنده کرم دارم گفتم یکم بترسونمتون

از اونجایی که شبه و بنده کرم دارم گفتم یکم بترسونمتون😈😂
یه داستان ترسناکم براتون تعریف میکنم بیشتر بترسید😁


داستان :برای یه پسر که تو سن کم وقتی که به حرف مامانش گوش نمیده مامانش اونو از اخونه برای تنبیه از خونه میندازه بیرون و بهش میه تا وقتی یاد نگرفتی چجور رفتار کنی خونه رات نمیدم(پسره کار ینکرده و مامان باباش مشکل روانی داشتن)بچه هم تنها داراییش تلاش بوده عاشق باز یباهاش بوده بعد خیییلی هوا هم اون موقع سرد بوده و هرچقدر در میزنه درو براش باز نمیکنن و اینم خیلی گشنه ، اذیت. سردش بوده برای همین یه فکری به سرش میزنه که از تو دودکش شومینه ی خونشون بره و وارد خونه شه (داخل شومینه اکسیژن به شدت کمه و گاز سمی زیاده)بعد میبینه یک نوری هست که فکر میکنه اون نور ، نوره خونشونه و میره تو دودکش و وقتی میرسه میبینه اون فقط یه لوله ی کوچیکه که هوای سمی رو از شومینه خارج میکنه و هرچقدر سر و صدا میکنه کسی نمیشنوه چون کسی خونه نبوده و جاش خیلی تنگ بوده و اون بر اثر کمبود اکسیژن و گاز سمی میمیره و وقتی خانوادش میرسن میبینن یه بوی خیلی بدی تو خونست و وقتی میبینن خبری از پسرشون نیست به پلیس خبر میدن و بیخیال بو میشن
پلیسا نمیتونن پسررو پیدا کنن تا چند سال بعد که میخواستن شومینرو تامیر کنن که میبینن جنازه و اسکلت پسره اونجاست و اون بوی بد برای اون بوده
دیدگاه ها (۳۷)

سم براتون درست کردم سمممممم🤣🤣

آره بابا اصلا از عمد نبود🤫😂

یه داستان ترسناک...روزی یه پسرک ۶ ساله بدون هیچ دلیلی مادر و...

سناریو بی تی اس وقتی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط