یه داستان ترسناک...
روزی یه پسرک ۶ ساله بدون هیچ دلیلی مادر و پدرش از خونه میندازنش بیرون اون مادر و پدر یه حالت روحی و روانی خوبی نداشتن و هر کدوم یک بیماری جداگونه داشتن اون پسرک چند روز در خیابان ها میگشت و گرسنه و سردش شده بود هر چی در میزد در را براش باز نمیکردن و بهش میگفتن تا رفتارت خوب نکردی برنگرد و اون تصمیم میگیره از شومینه وارد خونه بشه اون داخل شومینه گیر میکنه و هرچی داد میزنه کسی صداش رو نمیشنوه اون در اثر کمبود اکسیژن و گاز های سمی شومینه میمیره خوانواده اون پسر اون شب بیرون بودن و وقتی میرسن خونه بوی بدی احساس میکنن و میبنن پسره نیست زنگ میزنن پلیس که پلیس هم ردی از اون پسر پیدا نمیکنه پرونده بسته میشه و بعد چند سال که خوانواده اون پسر میخوان شومینه رو بازسازی کنن متوجه جنازه اون پسر همراه با اسکلت بدنش میشن و اون بوی بد از جسد پسر میومد پایان...
من فیک نویس نیستم اما استعدادشو دارم این داستان هم به صورت رندم از خودم درآوردم امید وارم لذت برده باشید
روزی یه پسرک ۶ ساله بدون هیچ دلیلی مادر و پدرش از خونه میندازنش بیرون اون مادر و پدر یه حالت روحی و روانی خوبی نداشتن و هر کدوم یک بیماری جداگونه داشتن اون پسرک چند روز در خیابان ها میگشت و گرسنه و سردش شده بود هر چی در میزد در را براش باز نمیکردن و بهش میگفتن تا رفتارت خوب نکردی برنگرد و اون تصمیم میگیره از شومینه وارد خونه بشه اون داخل شومینه گیر میکنه و هرچی داد میزنه کسی صداش رو نمیشنوه اون در اثر کمبود اکسیژن و گاز های سمی شومینه میمیره خوانواده اون پسر اون شب بیرون بودن و وقتی میرسن خونه بوی بدی احساس میکنن و میبنن پسره نیست زنگ میزنن پلیس که پلیس هم ردی از اون پسر پیدا نمیکنه پرونده بسته میشه و بعد چند سال که خوانواده اون پسر میخوان شومینه رو بازسازی کنن متوجه جنازه اون پسر همراه با اسکلت بدنش میشن و اون بوی بد از جسد پسر میومد پایان...
من فیک نویس نیستم اما استعدادشو دارم این داستان هم به صورت رندم از خودم درآوردم امید وارم لذت برده باشید
- ۲.۲k
- ۱۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط