گروهته برف ونی تشی که شو نه وش سحر کنم
نه سر پنه و چاله ی نه هیمه تا تش ور کنم
اسیر قوم کافرم تش گروهته من سرم
نه طاقتی که بگذرم نه حوصله ی که جر کنم
و بیشه شیر نر نیا و حال خش خور نیا
صدا و بت مو‌در نیا که گوش مال کر کنم
نه های وهوی و هل هل ی نه جنب و جوش و ول وله ی نمونده حال و حوصله ی که ای دو روزه سر کنم 😔😔
دیدگاه ها (۱)

یادم بده چگونه ریشه های عشق را درآورم‌یادم بده چگونه اشک های...

کاش میشد گاه گاهی درد دل ها را نوشت حرف های تلخ قلب مست و شی...

اکنون کجای ای خود دیگر من آیا دراین سکوت شب بیداری ؟بگذار نس...

ما سرنوشت رابه روزگار سپردیم چه خوش بنویس قلم سرنوشت که گوین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط