خسته شدم از همچی دیگه اشکی واسه ریختن ندارم چون از بس گری

خسته شدم از همچی دیگه اشکی واسه ریختن ندارم چون از بس گریه کردم دیگه اشکی واسم نمونده حس میکنم انگار دنیا داره رو سرم خراب میشه هرشب بجز بالشتم عروسکام هم شاهد روزای سختمم هستن شاهد سختیایی که کشیدم شاهد حرف هایی که شنیدم شاهد شبایی که توی تنهاییم بی صدا گریه کردم که مبادا کسی صدامو بشنوه فکر کنه ضعیفم..! 💔
دیدگاه ها (۳)

البته دوستای جدید به غیر از هویجم

دلم میخواد یک روزی اینجوری برم💔 البته هنوز ارزو دارم پس حالا...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط