سایهی سه و سه دقیقه قسمت دوازدهم

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت دوازدهم

از ماشین دور شد و داشت تلو تلو می‌رفت سمت خونه(خونه اش خیلی دوره)

جئون رفت سمتش و دستش گرفت

« مسخره بازی در نیار بیا سوار شو »jk

« ولم کننن(بلند و مست) »a.t

« سونگ‌وو خوشش نمیاد با کسی حرف بزنم اون میاد دنبالم(مست) »a.t

ابرو های ا.ت توی هم دیگه گره خورد و با لحن جدی گفت:

« ا.ت...اون دیگه نیست »jk

ا.ت برگشت سمت جئون:

« اون میادش ولم نمی‌کنه(مست) »a.t

« سونگ‌وو رفت دیگه ام برنمیگرده »jk

چشمایی ا.ت پر از اشک شد و با همون حالت مستی فریاد زد

« تو اصلا چی میدونی(بلند)...تو اصلا.. اصلا خبر نداری چقدر دوستش دارم(آروم، مست، گریه) »a.t

جونگکوک نگاهشو دوخت به چشمای خیس ا.ت. یه قدم نزدیک‌تر شد
صدای آروم ولی محکم و مردونه‌ش توی تاریکی پیچید:

« آره... قبول دارم. من نمی‌دونم چقدر عاشقش بودی. نمی‌دونم چقدر بهش دل بستی
ولی یه چیزو خوب می‌دونم...
تو لیاقت کسی رو داری که هیچ‌وقت ولت نکنه مراقبت باشه... میدونم از هیچی خبر ندارم ولی میخوام کنارتت باشم »jk
( آقاپسر داره حرف های دلش میزنه🥺 )

سکوت کرد و صدای نفس‌هاش نزدیک بود، چشم‌هاش برق می‌زد:

« من... حاضرم اون آدمی باشم که تو میخوای حتی اگه صد بار منو پس بزنی. »jk

ا.ت مات و مبهوت نگاهش کرد. قلبش داشت می‌ترکید بی‌هوا، بی‌اختیار... دستشو گرفت پشت گردن جونگکوک و یهویی لب‌هاشو گذاشت رو لب‌های اون.

جونگکوک خشکش زد. یه لحظه مغزش قفل کرد.
(پشمااااش 😂 ریخت همونجا)
دیدگاه ها (۲۹)

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت یازدهم یکی پس از دیگری لیوان الکل...

/ناشناس/

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

پارت 7 که در عمارت باز شد... دیدم اربابه خیلی اهمیت نداشتم ب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁷جونگکوک: معرفی میکنم... خانم کیم ا/ت. دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط