باید این حال و هوای خاکستری را گذاشت و رفت ؛
به طبیعتی که هنوز زنده است ، آسمانی که هنوز نفس می کشد و زمینی که هنوز می خندد
جایی که کلاغ ها و گنجشک ها هر روز ، سمفونیِ امید می نوازند و هر طرف که نگاه کنی پروانه ی بی پروایی می بینی که بی ترس از قضاوتِ کرم های توی پیله ، می رقصد .
جایی که نهایتِ غم های آدم، برای عمر کوتاهِ پروانه هاست و آشیانه ای که ندارند !
باید در آغوشِ سبز و مهربانِ طبیعت غرق شد و بهشت را دید که روی زمین ، تقسیمش کرده اند !
باید هنگام غروب ، روی بلندای کوه نشست ، به آواز کبک ها گوش داد ، آسمانِ ابری و نارنجی را نگاه کرد و لابلای پرسه های باد ، نفس کشید ،
باید طلوع اولین ستاره ی شب را دید و با ماه و با کهکشان های دور ، خلوت کرد ...
باید این آرامشِ بِکر و بینظیر را در آغوش کشید ،
مگر آدمی جز این چه می خواهد از جان این دنیا ؟!

#نروژ

#نرگس_صرافیان_طوفان

#سیاوش_قمیشی #طبیعت #منظره_زیبا #کوه
#جنگل #درخت #دشت #بارون
دیدگاه ها (۲)

محله سونقان نام های پیشین : سانگاهان؛محلۀ سونقان در سال هزا...

دوباره انارهای سرخدوباره عطرنمناک خاکدوباره زندگی دوباره برگ...

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،خاطراتت را،نمیگویم دور بریز،...

‌قسم به "پاییزی"که در راه است...و به پچ پچ‌ "عاشقانه‌ برگ‌ ه...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

هنوز صداش خوب یادمه... فرقی نداشت سر صبح یا سر ظهر، هر وقت م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط