عاشقانه های شبنم
شبیه برکه ای دور مرا یک صخره پوشانده
غمِ آغوشِ یک دریاچه روی دست من مانده
سوالی مانده در ذهن منِ در این حصار سرد
کدامین لحظه من را از هوای خنده کوچانده (؟)
مگر من با تمامِ رودباران فرق هم دارم
که دنیا از همان اول برایم شد پدر خوانده
من از آغوش این حسرت فقط یک چیز فهمیدم
مرا در بند ها فریادِ خاموشی فرا خوانده
ندارم تازه حرفی بر لبم دیگر که تقدیرم
بر این آیینه از لبخند ها چیزی نپیمانده
مرا در بر گرفته ست آه این اندوه،، این شبها
کدامین عابرِ شب بر مزارم شمع گیرانده ؟؟
غمِ آغوشِ یک دریاچه روی دست من مانده
سوالی مانده در ذهن منِ در این حصار سرد
کدامین لحظه من را از هوای خنده کوچانده (؟)
مگر من با تمامِ رودباران فرق هم دارم
که دنیا از همان اول برایم شد پدر خوانده
من از آغوش این حسرت فقط یک چیز فهمیدم
مرا در بند ها فریادِ خاموشی فرا خوانده
ندارم تازه حرفی بر لبم دیگر که تقدیرم
بر این آیینه از لبخند ها چیزی نپیمانده
مرا در بر گرفته ست آه این اندوه،، این شبها
کدامین عابرِ شب بر مزارم شمع گیرانده ؟؟
- ۵.۳k
- ۱۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط