در ظاهر روی پاهایم ایستاده ام

«در ظاهر روی پاهایمـ ایستاده امـ!
گاهی میخندمـ و گاهی گـ ـریه میکنمـ؛
اما حقیقتـ این استـ که خسـ ـته شدمـ.
میخواهمـ فـ ـرار کنمـ! میخواهمـ برومـ و ناپـ ـدید شومـ...»💔😔

دلتنگتم مثل دلتگیهای زمون بچگیم که بعد رفتن خدابیامرز آقاجونم به سفر دم صبحی وقت نماز صبح زیر لحافم گریه میکردم.
دیدگاه ها (۰)

کاش می شد بیخبر یک حلقه بر در میزدیبـر خیـالات محـالـم رنـگ ...

دُچار ...واژه ی عجیبیستــ ..و فکر کن ، که چه تنهاستـــ ! اگر...

شکر آن خدایی کـه تـو رااینـگونـه دلبر آفریداز هرچه گل در این...

شاملو توی یکی از نامه‌هاش به آیدا میگه:«من با تو، انسانی را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط