کاش می شد بیخبر یک حلقه بر در میزدی

کاش می شد بیخبر یک حلقه بر در میزدی
بـر خیـالات محـالـم رنـگ بـاور می زدی
زخـم هـای کهنـه ام دارد مـداوا می شود
کاش بودی بر دلم یک زخم دیگر می زدی
دلخوشم باخاطراتت هرچه خوب و هرچه بد
بی گمان حتی همان روزی که خنجر میزدی
بی وفـا از داغ هجرت گشته ام بیمار و زار
کاش میشد این دم آخر به ما سر می زدی
درهجوم غصه هایت قلب من صد پاره شد
کـاش قبـل رفتنت در سینه سنگر می زدی
ساحل دریای چشمم شد اسیر موج خـون
یاد ایـامی کـه در چشمم تـو لنگر میزدی...🦋🦋

دوستتدارم بهترینم💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

دُچار ...واژه ی عجیبیستــ ..و فکر کن ، که چه تنهاستـــ ! اگر...

این روزها حتی وقتی نفس میکشی دنبال میکنمـ رد نفسهایتـ را که ...

«در ظاهر روی پاهایمـ ایستاده امـ! گاهی میخندمـ و گاهی گـ ـری...

شکر آن خدایی کـه تـو رااینـگونـه دلبر آفریداز هرچه گل در این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط