توکهیکگوشهچشمتغمعالمببرد

#تو_که_یک_گوشه_چشمت_غم_عالم_ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر به خرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد

پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد

آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
به دهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد

زنگ چل ساله‌ی آئینه‌ی ما گرچه بسی است
آتشی همدم ما کن که به یکدم ببرد

رنج عمری همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرم ببرد

من ندانم چه نیازی است تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد

جان فدای دل دیوانه که هر شب بر تست
کاش جاوید بدان کوی مرا هم ببرد

من ننالم ز تو، لیکن نه سزا هست کسی
درد با خود ز در عیسی مریم ببرد

ذکر من نام دلارای حبیب است عماد
نیست غم دوست اگر نام مرا کم ببرد...
دیدگاه ها (۱)

#باز_هم_امشب_باز_بی_تاب_تو_گشتمدلم تنگ شد و بی خواب تو گشتما...

#دلبرا_یک_بوسه_دادی_آنقدر_نازت_ز_چیستگر پشیمان گشته‌ای بگذار...

#مرا‌به‌ستاره‌بخت‌در‌آسمان‌ها‌چکارتوکه باشیماه در آسمان من ا...

#از‌آشیان‌کسالتت‌بگذرتمام شهر به پاسبانی نگاهت برخاسته اندست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط