باورم نمیشود که چطور میتوانم

باورم نمیشود که چطور میتوانم
هربار خودم را جمع کنم

حتی وقتی همه چیز به هم ریخت
باز ادامه بدهم.

شاید همین راز ما آدمهاست؛
هر چقدر هم زمین بخوریم

یک چیزی ته دلمان میگوید
تو هنوز میتوانی
ادامه بده.»



.
.
دیدگاه ها (۱)

گاه برگشت دوباره ، گاه بخشیدن خطاستزخم بعضی چیزها ، درمان ند...

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازدزمانی از حقیقت های ما ...

برای «خاطره و حس آشنا و خواهرانه ما به هم»تو مثل غروب آفتاب ...

به او فکر می کرد نه با ذهن بلکه با جانش انگار که حضورش" از ی...

من عاشق شدمپارت(18)☆☆☆☆☆☆☆☆☆ته ها بس نمیکند و به کار خودش اد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط