"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊"
Part:8
폭싹 속았수다🍊

داشتم به تابلو ها نگاه میکردم که دیدمش
خیلی نازه،ماشینو جلوش نگه داشتم

ات ویو~~
داشتم زیباییمو تحسین میکردم که یه ماشین جلوی پام وایسادم
عاا ته بود *منه خر ذوق*
خیلی خوش تیپه لعنتی
سوار ماشین شدم

ات: سلام (آروم و کیوت)
ته:......
ات: ته..
ته: حالت خوبه؟
ات:آره.. توچی؟
ته:من به لطف تو این روزا خوب نیستم
ات:اوممم که اینطور.. درک میکنم
ته:الان داری مسخره میکنی؟
ات:نه
تا چند دقیقه سکوت بین اونها حاکم بود
ات از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد و ته هم نگاهش به جاده بود و ات رو زیر نظر داشت
ات:اوففف من حوصلم سر رفته...
کی میرسیم؟
ته: کم مونده الان میدسیم..
ات:توهم خیلی خوش صحبتی..
ته: نتیجه اعمال خودته
ات:باشه باشه.. بیخیال راستی کارا خوب پیش میره؟
ته: فعلا مشکل خاصی ندارم توچی؟
(دوباره یادم رفت بگم ات صاحب یه بوتیک لوازم آرایشیه و کاراش گرفته و موفق)
ات: خوبه.. یسری تغیرات فصل داریم برای همین سرم یکم شلوغه
......
یکم که از صحبت ات و ته گذشت
گوشی ات زنگ خورد..
ات گوشی رو از جاش بلند کرد و به صفحش نگاه کرد

یوچان بود ( همون پسری که ات و ته بخاطرش دعوا کردن)
ته: کیه؟ *درحالی که نگاهش به جاده هست*
ات: چیزه..
ته: گوشی رو از دستش میگیره و میبینه یوچانه
دنگ (گوه توش)
ات~~
میخواستم براش توضیح بدم که گوشی رو از دستم قاپید با دیدن اسم یوچان گوشی رو پرت کرد رو پام
حسابی عصبانی شده بود عصبانی شده بود...



ادامه دارد....

دیدگاه ها (۰)

"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊" 폭싹 속았수다🍊Part:10ته دستشو از پش...

"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊" 폭싹 속았수다🍊Part:9 ته: تو هنوزم ب...

#کیدراما#غمگین

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط