‍ گله دارد دلم از بازی این چرخ و فلک
هرکه آمد به دلم زخم زده جای کمک

درد بالاتر از این نیست که زخمت بزند
آنکه خورده است سرسفره ی تو نان ونمک

دفتـر مشق شبم پـر شده از دلهره ها
میکشم بار غـم عشق تو هرجا به یدک

پرم از حرف، پـراز غربتم و دربه دری
که به اجبار به صورت زده ام خنده بزک

خسته ام، خسته تـر از آنچه تصور بکنی
چه کنم شیشه ی احساس دلم خورده تَرَک💔🖤
دیدگاه ها (۰)

باز آے، ڪه از جاناثرے نیست مرا، مدهوشم و از خــود خــبرے نیـ...

با تو گشتم با تو گشتم با تو بارانی شدمبا تو شاعر با تو من دی...

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلادر خاک و خون طپیده میدان کربلاگر...

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط