حالا نه آنوقتی که دلت تنگ است و کسی نیست پای حرفهایت نشی

حالا نه آنوقتی که دلت تنگ است و کسی نیست پایِ حرفهایت نشیند و از بغضت گریه کند یاد من میوفتی...
امروز نه آنشبی که دلت دیوانگی میخواهد و کسی رو پیدا نمیکنی که تا صبح پای گوشی با تو حرف بزند یاد من میوفتی...
به همین زودی نه، این روزا که دورت تا دلت بخواهد شلوغ است، آنوقتی که دست دراز میکنی و
گرمی دستی را حس نمیکنی که سرانگشتان کسی خیسی گونه هایت را لمس نمیکند یاد من میوفتی...
یاد کسی که غمش بود،
یاد کسی که شانه به شانه ات تا ته دنیا هم می آمد،
یاد کسی که تمام خوشی و خوشبختی هایت بود،
حالا نه، یک روز ولی یاد من میوفتی که همیشه کنارت بودم حتی وقتهایی که هیچکسی نمیخاست که باشد
@Edi.bnd
دیدگاه ها (۹)

.تو مرا آزردیکه خودم کوچ کنم از شهرتتو خیالت راحت !میروم از ...

.من هنوز کنارتم از دوراهی بگذریبه تو ثابت میکنم از همه مهمتر...

تو کجایی سهراب؟آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کرد...

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد🌏نخواست او به من خسته ـ بی‌گم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط