#بُریده‌ام...
اصلا چه کار به کار من دارید ؟
دارید رو به دریا از دریا سخن می‌گویید ؟
من که سالهاست از پی پسینی خلوت
از خواب شما و تعبیر همین چرت و پرت بودن بریده‌ام.
ولم کنید بروم سیگاری بگیرانم
بروم کنار خیابان از کسی ساعت قرار دریا را بپرسم
بروم بگویم سرکار خانم زیبا،‌ چرا تنها ترانه می‌خوانید
من هم بلدم زندگی کنم
به خدا من شاعرتر از بعضی بزرگان، به باران نگاه کرده‌ام
خب دوست دارم که از حرف آدمی
یا وهم آسمان فاصله بگیرم
این مشکل من است
به شما چه مربوط که ما پاکیزه از آواز عشق زاده می‌شویم
سرشت ستاره همین است
همانطور که مثلا سرشت سنگ
باورتان می‌شود که من بریده باشم ؟
من از باد بدآیند بریده‌ام
از امید این آب رفته به جوی
که دیگر به خواب سرچشمه باز نخواهد گشت.
من اهل صراحتم
لهجه‌ی آب از آب سخن می‌گوید
تعبیر تشنگی حرف دیگری‌ست.
اجازه می‌خواهم اندکی آسودگی را تجربه کنم
حالا سالهاست گاهی اوقات برمی‌گردم و
سمت چپ شانه‌ام را نگاه می‌کنم
حالا سالهات گاهی اوقات از دوست دانای خود
از همان راه‌بلد رویای گمشده سوال می‌کنم:
پس کی وقت رفتن فراخواهد رسید؟
من خسته‌ام
خسته از آینه، از آدمی، از آسمان!
مگر تحمل یک پرنده‌ی کوچک خانه‌زاد
یک پرنده‌ی جامانده از فوج بارانخورده‌ی بی‌بازگشت
تا کجای این آسمان تمام رویاهاست؟
من بریده‌ام
بریده مثل باران تنبل عصر آخرین جمعه‌ی خرداد
بریده مثل شیر ماسیده بر پستان آهوی مضطرب
بریده مثل باد، باد خسته‌ی به بن‌بست نشسته‌ی دی‌ماه
بریده مثل تسبیح دوره‌گردی کور بر سنگفرش بی‌چراغ
حالا هی بگو برو خانه چراغ بیاور!
«چراغ ما هم در همین خانه شکسته است»
دروغ می‌گویم؟
هی دوست دانای من!
فقط بگو کی وقت رفتن فراخواهد رسید؟
☆☆☆
#دوست‌داشتن...
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی
دوست داشتن
گاهی وقت ها، زندگی ست
همانند سینه ای بدون نفس
از مرگ
قلب بدون عشق
آگاه باشی
دوست داشتن
گاهی وقت ها
سنگین است
به سان
سنگینی لیاقت دوست داشته شدن
و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور...
پ ♡ ن
من اگر مرده بودم
شاید
او می گریست
اما
اگر او گریه می کرد
من
حتما می مردم...

فکرشو بکن تو واسه ترمیم شکستگیات به یه آدم پناه ببری
بعد همون آدم تو رو بشکنه..

تو اگه فکر می‌کنی آدمای زیادی هستن که دوسِت دارن ولی بدون من خیلی بیشتر از همه دوسِت دارم...
#هرمزگان‌زیبا
#بندرعباس
#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب
#چوک‌بندر
دیدگاه ها (۰)

#تو‌در‌کنج‌خانه‌و‌من‌رو‌به‌راهی‌دور...چقدر دلم برای عبور از ...

#من‌و‌تو_درخت‌و‌بارون...من باهارم تو زمینمن زمینم تو درختمن ...

#می‌خواهم‌قبل‌از‌تو‌بمیرم...می‌خواهم قبل از تو بمیرمفکر می‌ک...

#چشم‌های‌ِتو...چشم های تو ، چشم های تو ، چشم های توخواه در ز...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط