قفس ای مونس تنهایی من بامن باش
خسته از این همه تشویش سوالی ای کاش
من ظلمت زده در سوگ خودم می نالم
وقتی که یار شکسته به نگاهی بالم
عمر من طی شد باغم همه فریادم رفت
یه پرنده که دیگر پر زخم از یادم رفت
شب شده قسمت من صبح من آغاز شد
در قفس مردم و این همه قفل قفس باز شد 😔😔
دیدگاه ها (۲)

بهانه تو را میکرد همیشه دلم روز ی بار ظهر ی بار شب هزار و ی ...

سلام بر آنهای که وقتی تو را خاموش یافتند رهایت نکردند مگر بع...

آفتابی شدی ای عشق !صفای قدمت ولی از حادثه ی تلخ خبر میدهمت خ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

دانشگاه مرگ پارت ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط