آدمها را به خودتان عادت ندهید اگر ماندنی نیستید رحم کنی

آدمها را به خودتان عادت ندهید، اگر ماندنی نیستید. رحم کنید. بعد که می‌روید، طفلکِ تنها می‌ماند و سرگشتگی‌هایش در تمام کوچه‌ها، طفلک تنها می‌ماند و سکوتش در انتهای همه خنده‌ها، طفلک تنها می‌ماند و ابر سیاهی که در دل پنهان می‌کند، مبادا که بقیه ببینند و بدانند.
ماندنی اگر نیستید، لبخند شیرینتان را پنهان کنید از آدمی که می‌بینید پناه آورده به گرمای بودنتان. از همان اول زمستان باشید، دریغ کنید بودنتان را، بی‌رحم باشید. ماندنی اگر نیستید، از بازی کمی زخم و کمی مرهم دست بردارید، سراپا خروش و تیرگی باشید، او را از خود برانید و قانون تلخ مرگ ناگهانی را جاری کنید در هر نوع تماسی. سرگردانش نکنید، بعد که می‌روید، نه می‌تواند خودش را ببخشد، نه شما را. مثل توده‌ای شعله ور در تمام بیابان می‌دود و آتشش تندتر می‌شود تا عاقبت خاکسترش را باد ببرد به شهرهای دور.

ماندنی اگر نیستید، آدمها را به خودتان عادت ندهید. والله که عاقبت کسی پیدا می‌شود که شما را به خودش عادت می‌دهد، و بعد رهایتان می‌کند در فاصله دو بوسه، و می‌رود. و آن وقت است که می‌مانید با ترسی ابدی از آینه، و خروش خشمی در دل، هربار که به یاد می‌آورید این زخمهای نشسته به روح، عقوبت بدمستی‌هاست وقتی دوست داشته‌می‌شدید...
دیدگاه ها (۱)

شنیده ای که می گویند: فلانی را خیلی دوستش دارم اما هیج وقت س...

کاش هیچوقت مِهر آدمی که سهممون نیست به دلمون نیفته..

به پهلو روی تختم دراز کشیدم و دستمو زیر سرم گذاشتممیدونی که ...

چند وقتی است دستم به نوشتن نمیرود دردی را که دارم با کلمات ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط