نشستمکنارتوبارانگرفت

#نشستم_کنار_تو_باران_گرفت
در آغوش باران تنم جان گرفت

زمانی که از دور دیدم تو را
مسیر سفر هام پایان گرفت

بهاری ترین حالم این روزها
نفس از هوای زمستان گرفت

در آن آزمون های سرد و سیاه
مرا بی رمق دید و آسان گرفت

در اردی بهشتی که عاشق شدم
دلم از خود  عشق فرمان گرفت

هیاهوی #نشستم صبحی سپید
مرا از شب سرد زندان گرفت

دلم عکسی از آفتابی ترین
نگاه تو  -از تو چه پنهان- گرفت...
دیدگاه ها (۰)

#از_ما_فقط_عکسی_به_جا_مانده_که_در_قابیمیا طعمه ای شیرین که د...

#مرا_می_گفتند_دیوانه_است هر بار می خواستم خود را به آغوش خدا...

#یک_نفر_یک_خبر_از_عشق_ندارد_بدهددل ما خیلی از این بی خبری سو...

#بیرون_بیا_به_هر_کلکی ، هر بهانه ای!امروز،روزِ #عشق مگرنیست؟...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط