جنایت بزرگی بود

جنایت بزرگی بود
نبود تو در زندگی من
رفتنت از قلب نصف جان من
کسی زخم مرا ندید
بدتر این بود که عده‌ای
کارشان پاشیدن نمک بر زخم من بود
ولی من بی صدا درد را تحمل کردم
سوختم و ساختم و دم نزدم
تا تو راحت به رفتنت ادامه بدهی
دیدگاه ها (۰)

ز دور باش حوادث ...دلم ز راه نرفت...بیا که با تو هنوزم...هزا...

یک روز، آفتابم؛کوچه های امید و شور و شعف راچنان دوره‌گردی مش...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۱

P5🍯سر خاک میلا//writer:صدای گریه های جیمین و لارا در دل غرش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط