#پارت_اول
#ویو_کیم_تهیونگ

حدود 9 ساله که مافیام و 5 ساله از جیوون مراقبت میکنم از وقتی خواهرم جنی از شوهرش مرد رفت پیش عشقش لیسا و جیوون رو که فقط یک سالش بود رو پیش من گذاشت!
دیگه واقعا خسته شدم جیوون حتی نمیزاره به کارهای باند رسیدگی کنم با هیچ کس جز من حرف نمیزنه و پیش هیچ پرستاری نمیمونه دیگه واقعا دیوونم کرده فردا قراره یک پرستار جدید بیاد تا شاید جیوون راضی شد پیش اون باشه
جیوون: دایی دایی لطفا منو ببر بیرون حوصلم سر رفته
ته: جوجه بهت گفتم که صبر کن کارم تموم بشه
جیوون:ولی من الان حوصلم سر رفته
ته: خیله خب برو آماده شو تا بریم ولی زود برمیگردیم باشه؟
جیوون: باشه دایی زود برمیگردیم
جیوون رفت آماده بشه منم لپتابم رو خاموش کردم و آماده شدم و با جیوون سوار ماشین شدیم و رفتیم
ته: خب جوجه کجا بریم؟
جیوون: عام اول بریم شهر بازی بعد بریم بستنی بخوریم بعد فیلم ببینیم و بریم اسباب بازی بخریم و بعد بریم...
ته: هی هی جوجه من گفتم زود برگردیم اینکار هایی که تو میگی حداقل تا شب طول میکشه
جیوون: ولی من میخواستم امروز بهم خوش بگذره(با بغض)
ته: آه خیله خب جوجه حالا بغض نکن میبرمت هر جا که خاستی
به سمت شهر بازی راه افتادن وقتی رسیدن تهیونگ رفت واسه خودش و جیوون بستنی بخره
ته: جوجه یه لحظه اینجا صبرکن تا من برم بستنی بخرم جایی نریا
جیوون: باشه دایی همینجا میمونم
ته رفت بستنی بخره و جیوون وایساده بود تا ته برگرده که یهو یه پروانه دید و رفت دنبالش بدون اینکه حواسش باشه ممکنه چقدر از داییش دور بشه همینطوری داشت دنبال پروانه میرفت که به یه مرد خورد.....
دیدگاه ها (۹)

#پارت_دوجیوون سرش رو بالا گرفت که یک مرد خیلی خوشگل و کیوت ر...

#پارت_سوم#فردا#ویو_کوکامروز باید میرفتم یه جا برای استخدام ک...

خب ادامه پارت بدم 😅

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط