وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند .
با دستمال تیرهٔ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود ، هیچ چیز ، به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم ، باید ، باید ، باید
دیوانه وار دوست بدارم .

- #
دیدگاه ها (۰)

ضعیفم.. بسیار ضعیف و ناتوان.. سست عنصر.. مفلوک.. درمانده.. ض...

‏درونِ حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌ست،دهانم از خزه انباشته‌...

دلم میــخاسـت چیزی بهـش بگـویمکه بداند چقد دوسـتـش دارم..گفت...

.همه چیز در زندگی موقتی و گذراست رفیق...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

My lovely neighbor part : 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط