اش ما را

.
ڪـاش ما را
ڪَـریزے بود
از دوست داشتن....!
ڪاش شانه به شانه‌ے هم
در قاب روی طاقچه می‌ماندیم...
آن وقت،
نیازی به درڪـِ
این آدم‌هاے تازه
با پیراهنی آغشته به
عطر‌هاے تازه، نبود!
هر ڪدامِ ما زندڪَـی‌ خودش را داشت؛
« تو، با زنی‌ شبیهِ من....»
« من، با مردی شبیهِ تو....»
دیدگاه ها (۲)

داستان آدمای دل شکسته خیلی کوتاست.میپرسی چیشده؟ میگن هیچی!ای...

من دلم بارون میخوادبا تو دنیاے آروم میخواد...

خب لعنتی جان !یکبار هم تو بشو همانی که من می خواهمهمانی که ب...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

پژواک - پارت دهمکوک هنوز روی صندلی نشسته بود دستها بسته قلبش...

چندپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط