My vampire partner part : 12
برای بیشتر از هزار سال بدنبال آن زن میگشت
و چیزی را پیدا کرده بود که با نفرتی شدید که نمیتوانست کنترلش کند آن را حقیر میشمرد
یک خون آشام.
موجودیتش از او بیزار بود
ضعیف بودن زن او را منزجر میکرد
بدن رنگ پریده اش بسیار کوچک و لاغر بود بنظر میرسید که با اولین س*ک*س خواهد شکست
او هزاران سال منتظر یک انگل بیچاره مانده بود
دوباره صدای جیرجیر چرخها را شنید که اینبار سریعتر از جلوی در اتاقش رد شد
ولی از زمان شروع این بدبختی گرسنگی اش برای اولین بار سیر شده بود
با غذای امشب از شر هر رد شکنجه ی فیزیکی خلاص میشد
ولی در ذهنش...
او یک ساعت با این زن بود و در طول این یک ساعت دوبار توانست حیوان درونش را عقب براند
این پیشرفت قابل توجهی بود از آنجا که موجودیت او
در مقابل موجوداتی مثل او خشم و طغیان خالص بود
و در واقع او تماما موجود خشن عصبی و پرخاشگری بود
همه میگفتند یک جفت لیکا میتواند پریشانیشان را آرام کند... اگر آن زن واقعا مال او بود.... باید این پریشانی را تمام میکرد
او نمیتوانست باشد
باید خیالاتی شده باشد
جیمین این ایده را غنیمت شمرد
قبل از اینکه او را مجبور کنند سالها در آن آتش بسوزد چیزی که در ذهنش بخاطرش متاسف بود این بود که هرگز جفتش را پیدا نکرده
شاید این ناامیدی ذهنش را فریب داده باشد
البته !
باید همین باشد
جیمین همیشه در ذهنش جفتش را یک دلربای تپل مو را به قرمز میدید که از خون گرگ ها باشد که بتواند به شهوت ها و عیاشی های وحشیانه و خشنش رسیدگی کند... نه این خون آشام استخوانی ترسان ذهنش آسیب دیده
البته
لنگان بسمت در حمام رفت و متوجه شد قفل است
سرش را تکان داد و براحتی دستگیره را شکست
سپس وارد اتاق شد که بخاطر بخار قابل دیدن نبود و بسختی او را تکیه داده به دیوار مقابلش دید که در خودش گوله شده
جیمین یک دستش را گرفت و او را بلند کرد و با فهمیدن اینکه هنوز کثیف و خیس است چهره در هم کشید
_ خودتو تمیز نکردی؟
وقتی فقط به زمین خیره شد، گفت
+ چرا؟
با بیچارگی شانه بالا انداخت
به دوش درون محفظه ی شیشه ای نگاه کرد که بخاطر آب گرم بخار گرفته بود و در آن را باز کرد
دستش را زیرش گرفت ، حالا میتوانست خودش از از آن استفاده کند
او را کنار زد ، سپس برهنه شد
کرد و دهانش را چشمان زن گشاد شد روی آ*ل*ت*ش پوشاند
انگار که قبلا هیچوقت به آ*ل*ت ندیده
جیمین گذاشت هر چقدر میخواهد نگاه کند ، حتی در حالی که خون آشام به او خیره شده بود، به دیوار تکیه داد، دستانش را روی سینه اش چلیپا کرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
و چیزی را پیدا کرده بود که با نفرتی شدید که نمیتوانست کنترلش کند آن را حقیر میشمرد
یک خون آشام.
موجودیتش از او بیزار بود
ضعیف بودن زن او را منزجر میکرد
بدن رنگ پریده اش بسیار کوچک و لاغر بود بنظر میرسید که با اولین س*ک*س خواهد شکست
او هزاران سال منتظر یک انگل بیچاره مانده بود
دوباره صدای جیرجیر چرخها را شنید که اینبار سریعتر از جلوی در اتاقش رد شد
ولی از زمان شروع این بدبختی گرسنگی اش برای اولین بار سیر شده بود
با غذای امشب از شر هر رد شکنجه ی فیزیکی خلاص میشد
ولی در ذهنش...
او یک ساعت با این زن بود و در طول این یک ساعت دوبار توانست حیوان درونش را عقب براند
این پیشرفت قابل توجهی بود از آنجا که موجودیت او
در مقابل موجوداتی مثل او خشم و طغیان خالص بود
و در واقع او تماما موجود خشن عصبی و پرخاشگری بود
همه میگفتند یک جفت لیکا میتواند پریشانیشان را آرام کند... اگر آن زن واقعا مال او بود.... باید این پریشانی را تمام میکرد
او نمیتوانست باشد
باید خیالاتی شده باشد
جیمین این ایده را غنیمت شمرد
قبل از اینکه او را مجبور کنند سالها در آن آتش بسوزد چیزی که در ذهنش بخاطرش متاسف بود این بود که هرگز جفتش را پیدا نکرده
شاید این ناامیدی ذهنش را فریب داده باشد
البته !
باید همین باشد
جیمین همیشه در ذهنش جفتش را یک دلربای تپل مو را به قرمز میدید که از خون گرگ ها باشد که بتواند به شهوت ها و عیاشی های وحشیانه و خشنش رسیدگی کند... نه این خون آشام استخوانی ترسان ذهنش آسیب دیده
البته
لنگان بسمت در حمام رفت و متوجه شد قفل است
سرش را تکان داد و براحتی دستگیره را شکست
سپس وارد اتاق شد که بخاطر بخار قابل دیدن نبود و بسختی او را تکیه داده به دیوار مقابلش دید که در خودش گوله شده
جیمین یک دستش را گرفت و او را بلند کرد و با فهمیدن اینکه هنوز کثیف و خیس است چهره در هم کشید
_ خودتو تمیز نکردی؟
وقتی فقط به زمین خیره شد، گفت
+ چرا؟
با بیچارگی شانه بالا انداخت
به دوش درون محفظه ی شیشه ای نگاه کرد که بخاطر آب گرم بخار گرفته بود و در آن را باز کرد
دستش را زیرش گرفت ، حالا میتوانست خودش از از آن استفاده کند
او را کنار زد ، سپس برهنه شد
کرد و دهانش را چشمان زن گشاد شد روی آ*ل*ت*ش پوشاند
انگار که قبلا هیچوقت به آ*ل*ت ندیده
جیمین گذاشت هر چقدر میخواهد نگاه کند ، حتی در حالی که خون آشام به او خیره شده بود، به دیوار تکیه داد، دستانش را روی سینه اش چلیپا کرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
- ۱۵.۰k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط