خواستم عاشق شوم اما نداد فرصتم

‌خواستم عاشق شوم اما ندادے فرصتم
عشق را ڪے میچشم ڪے از توگردد نوبتم

منتظر ماندم ببینم عاشقے با تو چہ ڪرد
تا بہ یادت مے فتادم مے شڪستے خلوتم

قلب من درحسرت عاشق شدن رسواے توست
تو نمیخواهے بمانم تا ابد در حسرتم

آہ از سرماے سخت این زمستان فراق
گرمے عشق تو باشد در دو عالم ثروتم

تا تو را دیدم نمیدانم چرا بے خود شدم
عاشقے عاشق پرستے تا ابد شد عادتم..a
دیدگاه ها (۱)

آری سهراب تو درست میگویی!!آسمان مال من است...پنجره،عشق،زمین،...

رفتہ اے از چشمم امّا در دلم هستے هنوزلابہ لاے اشڪهاے نازلم ه...

«این آسمان، به غیر سیاهی هنر نداشتشبهای بی ستاره، که هرگز سح...

درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم میدهداز که میپرسی ؟ که من خود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط