بالاخره اون کلاس فاکی تموم شد و جونگ کوک میتونست برگرده خ

بالاخره اون کلاس فاکی تموم شد و جونگ کوک میتونست برگرده خونه
خونه؟ بیشتر شبیه زندان بود اهی از خستگی کسید و به مردمی که با لبخند با عشق زندگیشون قدم میزدن نگاه کرد از نظر جونگ کوک عشق مضخرف ترین عقیده ای بود که مردم بهش باور داشتن
شهر سئول یکی از شهر های گرون دنیاست که زندگی کردن توش هم میتونه جالب باشه و هم زجر دهنده. مردم این شهر، حاضرن شب گرسنه بخوابن اما ماشین و لباسی که به تن دارن، زیبا و مارک دار باشه.
ولی جونگ کوک...فکر کنم تنها کسی بود که هیچ اهمیتی به استایلش نمیداد و همیشه با یک هودی مشکی میرفت بیرون
وقتی به خونه رسید کلید رو از توی جیب شلوارش درآورد در رو باز کرد و رفت داخل مامانش و داداشش رو دید که غذا میخوردن خواست رد بشه که با صدای مامانش متوقف شد
"نمیخوای سلام کنی؟ "
جونگ کوک هوفی کرد و سلام کرد ولی بعد صدای داد مامانش رو شنید
"هوف میکنی؟ آره دیگه منم بودم یه نوکر داشتم هر روز برام غذا درست کنه هوف میکردم فقط میخوری و میخوابی کی میخوای آدم شی "
جونگ کوک بی توجه به مامانش رفت توی اتاقش و در رو بست صدای مامانش هنوز میومد میتونست تحمل کنه ولی فحش هایی که میداد چی؟ گوشاش رو گرفت و آروم اشک میریخت نمیدونست باید چیکار کنه باید خودش رو میکشت؟ نمیدونست چرا هنوز زندست اون هیچ امیدی نداشت ولی بازم خودش رو نمیکشت هیچ دلیلی واسه زندگی نداشت دوستاش ولش کرده بودن و هیچ کس رو نداشت حتی توی بغلش کنه و گریه کنه
در اتاق با صدای بلندی باز شد مامانش وارد شد و....
جونگ کوک 15 سالش بود نمیدونست چرا باید انقدر از مامانش کتک بخوره
اون شب مثل بقیه شب ها به زور بعد از چقدر گریه کردن تونست بخوابه

سه ماه بعد...

بالاخره دو روز پیش کلاس ویالنش تموم شد و دیگه نمیخواست هیچ کس رو تحمل کنه مخصوصا اون کیم مسخره که معلوم نبود این همه انرژی رو از کجا میاره
میخواست یک کلاس دیگه رو شروع کنه بهتر از این بود که مامانش رو تحمل کنه قرار بود بره بوکس
امروز اولین جلسه از کلاسش بود و وقتی وارد باشگاه شد با کسی روبه رو شد که فکر میکرد از دستش خلاص شده
بازم کیم تهیونگ!
دیدگاه ها (۷)

با صدای رومخ ساعت از خواب بیدار شد کش و قوسی به خودش داد و ا...

منتظر رمان جدید باشید🫶🏻🙃رمان عشق برفیsnow love ❄♡تهکوکـ♡#کیو...

رمان عشق و نفرتپارت4جونگ کوک از شرکت برگشت ات: سلامجونگ کوک ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط