رمان Part
رمان ،~~، Part {۵}
(شب سازمان/۹:۰۳/)
#دازایی
[بچه ها اونجایی که چوویا یه آهنگ میخونه رو اصن نگران نباشید چون وقتی برسین به اونجا آهنگش پخش میشه شما فقط این قسمتو سریع بخونید🫴✨]
با بغض نگام میکرد ، میشد با یه نگاه فهمید حالش خوب نیست....رفتم سمتش و بغلش کردم
دازایی: متاسفم...چوویا..
چوویا چند ثانیه ساکت ایستاد و بعد اونم منو بغل کرد
دازایی: بیا بریم پیش انگو اونم حتما نگران شده
چوویا: هومم بریم...
بلندش کردم و دستشو گرفتم ، اول یکم تلو تلو میخورد و بعد تونست تعادلشو حفظ کنه منم حرکت کردم سمت ماشین از سازمان که خارج شدیم همه چیز بینمون ساکت بود تا اینکه چوویا با خوندن یه آهنگ سکوتو شکست
Been wonderin’ if your heart’s still open
دارم فکر میکنم هنوز دلت بازه یا نه
And if so, I wanna know what time it shuts
اگه بازه، میخوام بدونم کی بسته میشه
Simmer down an’ pucker up, I’m sorry to interrupt
آروم باش و آماده شو، ببخشید که مزاحم شدم
It’s just I’m constantly on the cusp of tryin’ to kiss you
فقط دائماً تو این فکرم که سعی کنم ببوسمت
But I don’t know if you feel the same as I do
ولی نمیدونم تو هم مثل من حس میکنی یا نه
But we could be together
ولی میتونیم با هم باشیم
و بعد رو به من کرد و دامه داد؛
if you wanted to
اگه توهم اینو بخوای
سوار ماشین شدیم و سمت هتل حرکت کردیم
*گذر زمان تا رسیدن*
رفتیم داخل و به انگو سلام کردیم انگو هم سلام کرد بعد که مطمئن شدم چوویا حالش خوبه و خوابیده خودمم رفتم تو اتاقم...از اونجایی که داشتم از کنکاوی میمردم ببینم معنی اون آهنگی که خوند چی بوده سریع رفتم داخل گوگل و اون قسمتی که از آهنگ حفظ کرده بودمو نوشتمو آهنگو آورد😁
*سرخ شدن
دازایی: پشمممم(با داد)
انگو: هوی خفه میخوایم بخوابیم
دازایی: بیبشید🤣
جعرررررررررر....اگه مست نبود فکر میکردم عاشقم شده😂.......ااااااااهههههههه نمیفهمم کدوم حرفش از رو مستی بود کدوم نبوووددددد😭🤣😂باید صبح یجوری ازش بپرسم
(صبح هتل/۸:۳۵/)
#چوویا
چشمامو مالوندم ، تا چشمامو باز کردم دیدم دازایی بالا سرم نشسته
چوویا: ترسوندیمم چته؟
دازایی: هاااااا بیدار شدی؟
چوویا: ن پ خوابم....ساعت چنده؟
دازایی: هشتو نیمه
چوویا: ها؟ دروغ نگو...تو چرا الان بیداری؟
دازایی: خوب میخواستم یچیزی ازت بپرسم...
چوویا: میشنوم..
دازایی: قدت چنده؟
چوویا: تمهههههه الان خفه ـت میکنم
دازایی: (~‾▿‾)~هه هه
چوویا: وایسا ببینم....یعنی این وقته صبح بیدار شدی که اینو بپرسی؟😐
دازایی: نه...خوب کرم ریختن هم دیگه اونقدر واجب نیس که سحرخیز بشم😂
چوویا: پس سوالتو بپرس
دازایی: وقتی از مافیا رفتم چه حسی داشتی؟
چوویا: ها؟چرا باید الان اینو بپرسی؟
دازایی: فقط جواب بده
...
(شب سازمان/۹:۰۳/)
#دازایی
[بچه ها اونجایی که چوویا یه آهنگ میخونه رو اصن نگران نباشید چون وقتی برسین به اونجا آهنگش پخش میشه شما فقط این قسمتو سریع بخونید🫴✨]
با بغض نگام میکرد ، میشد با یه نگاه فهمید حالش خوب نیست....رفتم سمتش و بغلش کردم
دازایی: متاسفم...چوویا..
چوویا چند ثانیه ساکت ایستاد و بعد اونم منو بغل کرد
دازایی: بیا بریم پیش انگو اونم حتما نگران شده
چوویا: هومم بریم...
بلندش کردم و دستشو گرفتم ، اول یکم تلو تلو میخورد و بعد تونست تعادلشو حفظ کنه منم حرکت کردم سمت ماشین از سازمان که خارج شدیم همه چیز بینمون ساکت بود تا اینکه چوویا با خوندن یه آهنگ سکوتو شکست
Been wonderin’ if your heart’s still open
دارم فکر میکنم هنوز دلت بازه یا نه
And if so, I wanna know what time it shuts
اگه بازه، میخوام بدونم کی بسته میشه
Simmer down an’ pucker up, I’m sorry to interrupt
آروم باش و آماده شو، ببخشید که مزاحم شدم
It’s just I’m constantly on the cusp of tryin’ to kiss you
فقط دائماً تو این فکرم که سعی کنم ببوسمت
But I don’t know if you feel the same as I do
ولی نمیدونم تو هم مثل من حس میکنی یا نه
But we could be together
ولی میتونیم با هم باشیم
و بعد رو به من کرد و دامه داد؛
if you wanted to
اگه توهم اینو بخوای
سوار ماشین شدیم و سمت هتل حرکت کردیم
*گذر زمان تا رسیدن*
رفتیم داخل و به انگو سلام کردیم انگو هم سلام کرد بعد که مطمئن شدم چوویا حالش خوبه و خوابیده خودمم رفتم تو اتاقم...از اونجایی که داشتم از کنکاوی میمردم ببینم معنی اون آهنگی که خوند چی بوده سریع رفتم داخل گوگل و اون قسمتی که از آهنگ حفظ کرده بودمو نوشتمو آهنگو آورد😁
*سرخ شدن
دازایی: پشمممم(با داد)
انگو: هوی خفه میخوایم بخوابیم
دازایی: بیبشید🤣
جعرررررررررر....اگه مست نبود فکر میکردم عاشقم شده😂.......ااااااااهههههههه نمیفهمم کدوم حرفش از رو مستی بود کدوم نبوووددددد😭🤣😂باید صبح یجوری ازش بپرسم
(صبح هتل/۸:۳۵/)
#چوویا
چشمامو مالوندم ، تا چشمامو باز کردم دیدم دازایی بالا سرم نشسته
چوویا: ترسوندیمم چته؟
دازایی: هاااااا بیدار شدی؟
چوویا: ن پ خوابم....ساعت چنده؟
دازایی: هشتو نیمه
چوویا: ها؟ دروغ نگو...تو چرا الان بیداری؟
دازایی: خوب میخواستم یچیزی ازت بپرسم...
چوویا: میشنوم..
دازایی: قدت چنده؟
چوویا: تمهههههه الان خفه ـت میکنم
دازایی: (~‾▿‾)~هه هه
چوویا: وایسا ببینم....یعنی این وقته صبح بیدار شدی که اینو بپرسی؟😐
دازایی: نه...خوب کرم ریختن هم دیگه اونقدر واجب نیس که سحرخیز بشم😂
چوویا: پس سوالتو بپرس
دازایی: وقتی از مافیا رفتم چه حسی داشتی؟
چوویا: ها؟چرا باید الان اینو بپرسی؟
دازایی: فقط جواب بده
...
- ۴.۱k
- ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط