کسی که روزی با نگاه و لبخندش مایه زندگی و امید بود حالا
کسی که روزی با نگاه و لبخندش مایهٔ زندگی و امید بود، حالا سرد و بیاعتنا شده. راوی میگوید که خودش با خلوص دل، عشق و روشنایی آورد، اما دیگری در دل خاموشی داشت. او باغی از محبت ساخت، اما آنچه برداشت کرد، بیثمری و ناامیدی بود.
حالا، زندگی همچون شبی تاریک و بیپایان بر دل افتاده؛ راوی در پی روشنایی و امید است، ولی همهچیز رو به خاموشی رفته. در نهایت میپذیرد که گاهی مسیرش به ناکجا میانجامد و تنها سکوت، شایستهٔ چنین اندوهی است.
حالا، زندگی همچون شبی تاریک و بیپایان بر دل افتاده؛ راوی در پی روشنایی و امید است، ولی همهچیز رو به خاموشی رفته. در نهایت میپذیرد که گاهی مسیرش به ناکجا میانجامد و تنها سکوت، شایستهٔ چنین اندوهی است.
- ۸۶۹
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط