تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست

#تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست

بیا که در شب گرداب زلف مواجت
به غیر گوشه‌ی چشم تو ناخدایی نیست

درون خاک دلم می تپد، هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست

دلیل عشق فراموش کردن دنیاست
وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست

سفر به مقصد سردرگمی رسید، چه خوب
که در ادامه‌ی این راه رد پایی نیست...
دیدگاه ها (۳)

#در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.آینه‌ها و شب‌پره‌ها...

#بر شاخه‌های دستخوش غارت تخت کلاغ‌ها را آماده می‌کنند. این‌گ...

#چه شود گر ز ملاقات دوایی سازیخسته‌ای را که دل‌ و دیده به ‌د...

#بگذار کسی نداندکه چگونه من به جای نوازش شدن، بوسیده شدن گزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط