من غزل میخوانم امشب در فراق و انتظار

من غزل میخوانم امشب در فراق و انتظار
دیده خون میبارد از تب در فراق و انتظار
ساز ناکوک غزل با غم تبانی میکند
کوچه ی بن بست هرشب در فراق و انتظار
دیدگاه ها (۱۰)

چشم های تو از پوست تن همین دریا گسترده استتا نوک آن کوه ها ...

اگر چشمانم محو تو میگشت تمام سفره احساسم را عاشقانه نذر اغوش...

روزگاری بود و بودی نم نمک بارانِ من می شدم تَر تا زِ عشقت ، ...

من به او مشتاقم امّا یار از من بیشتراشتیاقِ او به من صد بار ...

«السلام علیک یا علی بن محمد یا امام هادی » 🎞در شب #شهادت_اما...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط