حاضرم جان بدهم تا که تو درمان بشوی

حاضرم جان بدهم تا که تو درمان بشوی
حال و آشفتگی ام را سر و سامان بشوی

می شوم خاک قدومت که پر از گُل بشوم
من زمین می شوم و تا که تو باران بشوی

در دل شعر منی وصف تو شد قافیه ام
می نویسم ز تو تا شهرهٔ یاران بشوی

غنچهٔ دل شده پژمرده ز بیداد خزان
کاش از ره برسی فصل بهاران بشوی

خوب دانم که تو ماهی و چو عاشق گردی
خال تک در ورق جمله نگاران بشوی

یا زلیخا بشو یا پاسخ این جمله بده
گر که یوسف بشوم باز تو کنعان بشوی ؟

آسمان دل من صاف و زلال است ای کاش
در سماوات دلم زهره و کیوان بشوی

همچو دُری و تو را قدر و بها بسیار است
خالقت خواسته تا لولؤ و مرجان بشوی

خلقتت کرده خدا از سر فرصت تا تو
صاحب طرهٔ گیسوی پریشان بشوی

آرزویم شده اینکه  برسی راحت جان
به دلم همچو گلی ساکن بُستان بشوی...🦋🦋

انصافون اولسون بیلیسن کی سَنسیز اُولَم🥺

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

آواز عاشقانه ما در گلو شکستحق با سکوت بود ،صدا در گلو شکستدی...

تمام عاشقانه‌هادر برابر چشمانترنگ می‌بازندزبان شعرم لڪنت می‌...

برای درد غریبی دوا شدن سخت استمیان مردم کافر خدا شدن سخت است...

در بی حوصله ترین، کلافه ترین، کم صحبت ترین، اجتماع گریزترین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط