Chapter

Chapter: 1

Rāz dar Rag-hā
Part 28

📍 ویو: الا

دو تق خورد — فهمیدم آماده‌ست.
چند تا نگهبان رد شدن، دل‌و‌رویم خالی شد.
سریع دم در ایستادم، در رو باز کردم و سووجون مثل تگرگ بیرون پرید.

الا: به به، رئیس برگشت.
سووجون: نمک ریختن، بسه، بریم.
الا: یادِ اخلاقِ گوهت نبودم.
سووجون: الااا!!!
الا: باشه بابا.

بی‌هیچ مکثی دویدیم سمت پله‌های اضطراری. پله‌ها زیر پامان انگار آتیش داشت؛ تند، بی‌وقفه. بالاخره رسیدیم به درِ پشتی — نفس‌ها کوتاه، قلب‌ها مثل طبل می‌کوبید.

لعنتی... در قفل بود.
«اوففف...» گفتم. به کای زنگ زدم: «بازش کن!»
اما خبری نبود. آخه الان چی کار کنیم؟

گفتیم باید بشکونیم. همین.
آن‌قدری با پام به در لگد زدم که چوب و قفل زیرِ ضربه‌ها شکست — صدای خش‌دارِ شکستن توی هوا پخش شد.
در باز شد؛ بوی گرد و غبار و آزادی توی صورت‌هام زد.

رفتم جلو، نگاهم رفت سمت سووجون — یه لبخند سربه‌مهر، مثل کسی که هنوز هم به یه چیز امید داره.
من هم لبخند زدم، ولی چشم‌هام از پیش می‌گفت: این تازه شروعشه.
دیدگاه ها (۰)

Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 29📍 ویو: الااز در شکستۀ پشتی زد...

"شراب سرخ" Part: ⁵ویو جنااز بس دوییده بودم دیگه پاهام تاوَل ...

خواستم اطلاع بدم

خودمم باور نشددد

---Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 19---📍 ویو: الابعد چند دقیقه...

---Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 18---📍 ویو: الایه‌دفعه در ات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط