Chapter: 1

Rāz dar Rag-hā
Part 29

📍 ویو: الا

از در شکستۀ پشتی زدیم بیرون، هوای سرد شب خورد تو صورتم.
نفس‌هام بخار می‌شد، اما هیچ‌کدوم‌مون جرات نداشتیم حرف بزنیم.
قدم‌هامون تند بود، هر لحظه ممکن بود آژیرها بلند بشن.

سووجون: الا، ماشین کجاست؟
الا: پشت اون سوله خاکستری. باید سریع برسیم، قبل از اینکه گشت شبانه دور بزنه.

خم شدیم و از بین چند تا ماشین پلیس رد شدیم. صدای بی‌سیم‌ها می‌اومد، پر از کد و رمزهایی که فقط خودم می‌فهمیدم:
«کد ۷۲، درِ شمالی باز شده... احتمال فرار زندانی.»

لعنت!
سووجون نگاهم کرد، فقط گفت: «بدو.»

دویدیم. کفش‌هام از شدت دویدن روی آسفالت می‌لغزید.
رسیدیم به ماشین.
در و باز کردم، سووجون نشست پشت فرمون.
من هنوز داشتم نفس می‌کشیدم و اطراف رو چک می‌کردم.

سووجون: سوار شو دیگه!
الا: یه لحظه صبر کن...

نور قرمز چشمک‌زن از پشت دیوار سوله پخش شد.
آژیرها.
پیدامون کرده بودن.

پریدم تو ماشین.
سووجون با تمام قدرت استارت زد، لاستیک‌ها جیغ کشیدن و ماشین به سمت خروجی بند پیچید.
نورها دنبال‌مون می‌اومدن.
همه‌چی مثل فیلم بود، فقط با این فرق که این بار، کارگردان خودِ من بودم.

الا (زیر لب): فقط امشب... فقط امشب از این جهنم بریم بیرون...

سووجون: مطمئنی راهو بلدی؟
الا (لبخند زد): من خودم این نقشه‌هارو طراحی کردم، رئیس.

ماشین از روی پل رد شد، صدای آژیرها دورتر شد...
ولی توی دلم می‌دونستم این تازه شروع کابوس بعدیه.
دیدگاه ها (۰)

"شراب سرخ" Part: ⁵ویو جنااز بس دوییده بودم دیگه پاهام تاوَل ...

ادامه ی پارت ⁵.....ویو جناجنا : تورو خدا بَرم نگردون پیش سوه...

Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 28📍 ویو: الادو تق خورد — فهمیدم...

خواستم اطلاع بدم

Chapter: 1 Rāz dar Rag-hā Part 11---📍 ویو: الارسیدم عمارت....

Chapter: 1 Rāz dar Rag-hā Part 8---📍 ویو: الاهمه‌چی آماده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط