تنهایی انسان صدایی نداره
تنهاییِ انسان، صدایی نداره...
نه اشکی همیشه دیده میشه، نه فریادی که شنیده بشه.
فقط یه سکوتِ سنگین،
که شبها توی ذهنش میپیچه
و روزها پشت لبخندهای خالی قایم میشه.
کسی نمیفهمه چهقدر سخته
وقتی با هزار آدم در ارتباطی،
ولی هنوز خودتو تنها حس میکنی.
یهجایی از درون میشکنی
اما انقدر ماهر شدی تو پنهون کردنش
که حتی خودتم گاهی یادت میره
چه زخمی تو دلت داری.
تنهایی، یه نوع درد خاصه…
نه تب داره، نه زخم،
ولی هر شب، مثل باری رو شونههاته
که هیچکس نمیفهمه چرا انقدر خستهای.
و توی اون لحظههای خالی و بیصدا،
آدم فقط یه چیز میخواد…
یه چیزی مثل لیدوکائین،
نه برای همیشه،
فقط برای چند لحظه،
تا بتونه ذهنش رو از فکرای بیپایان بیحس کنه،
و دوباره وانمود کنه
که "خوبه".
نه اشکی همیشه دیده میشه، نه فریادی که شنیده بشه.
فقط یه سکوتِ سنگین،
که شبها توی ذهنش میپیچه
و روزها پشت لبخندهای خالی قایم میشه.
کسی نمیفهمه چهقدر سخته
وقتی با هزار آدم در ارتباطی،
ولی هنوز خودتو تنها حس میکنی.
یهجایی از درون میشکنی
اما انقدر ماهر شدی تو پنهون کردنش
که حتی خودتم گاهی یادت میره
چه زخمی تو دلت داری.
تنهایی، یه نوع درد خاصه…
نه تب داره، نه زخم،
ولی هر شب، مثل باری رو شونههاته
که هیچکس نمیفهمه چرا انقدر خستهای.
و توی اون لحظههای خالی و بیصدا،
آدم فقط یه چیز میخواد…
یه چیزی مثل لیدوکائین،
نه برای همیشه،
فقط برای چند لحظه،
تا بتونه ذهنش رو از فکرای بیپایان بیحس کنه،
و دوباره وانمود کنه
که "خوبه".
- ۳.۳k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط