شاید گفتنش هنوز یکم زود باشه ولی خیلی نزدیکه

شاید گفتنش هنوز یکم زود باشه ولی خیلی نزدیکه...
تو جاده‌ی خاطرات بچگی‌مون،
همیشه نقش پررنگی داشتن،
مثل دو ستاره‌ای که هر شب آسمون فوتبال‌مون رو روشن می‌کردن.

با هر دریبل، هر گل و هر شادی،
دل‌هامون رو پر از امید و شور می‌کردن،
اون لحظه‌ها که با دوستان کنار تلویزیون می‌نشستیم،
با نفس‌های حبس شده و دست‌هایی که بی‌اختیار بالا می‌رفت،
همه‌مون یه قصه‌ی مشترک داشتیم، قصه‌ی عشق به فوتبال.

حالا که فصل خداحافظی‌شون شروع شده،
دلتنگی‌هامون پررنگ‌تره، اما می‌دونیم،
اون‌ها برای همیشه توی خاطرات‌مون زنده‌ان،
مثل آهنگی که هیچ‌وقت فراموش نمی‌شه.
ممنون که بچگی‌هامون رو ساختین،
و زندگی‌مون رو با جادوی فوتبال پر کردین.
دیدگاه ها (۰)

تنهاییِ انسان، صدایی نداره...نه اشکی همیشه دیده می‌شه، نه فر...

ناراحت کننده ترین چیز درمورد خیانت اینه که هیچوقت از سمت دشم...

اخیرا زیاد فکر کردم و متوجه شدم لیاقت کسیو دارم که واقعا برا...

انتقام؟ نه بابا، کارما؟ بیخیال، من تورو سپردم به خودت عزیزم،...

چندپارتی

black flower(p,278)

+هی ، هی، شایعات رو شنیدی؟*کدوم شایعات؟ منظورت....+افسانه ی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط