کپشن پست
کپشن پست :
وقتی طفل بودم کنار مادرم میخوابیدم و هر شب یک آرزو میکردم. مثلا آرزو میکردم؛ بروم بزرگترین شهر بازی دنیا
میگفت میبرمت به شرط اینکه بخوابی.
یک شب پرسیدم هروقت که بزرگ شوم به آرزوهایم میرسم؟ گفت میرسی به شرط اینکه بخوابی.
هر شب با این خوشحالی میخوابیدم.
وقتیکه بزرگ شدم آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرم را خواب دیدم پرسید:
هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم شبها نمیخوابم
گفت مگر چه آرزویی داری؟
گفتم تو اینجا باشی.او.باشد.و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت: سعی میکنم به خوابت بیاییم به شرط آنکه بخوابی
و.دیدار.تو.درمان.من.است🫂
وقتی طفل بودم کنار مادرم میخوابیدم و هر شب یک آرزو میکردم. مثلا آرزو میکردم؛ بروم بزرگترین شهر بازی دنیا
میگفت میبرمت به شرط اینکه بخوابی.
یک شب پرسیدم هروقت که بزرگ شوم به آرزوهایم میرسم؟ گفت میرسی به شرط اینکه بخوابی.
هر شب با این خوشحالی میخوابیدم.
وقتیکه بزرگ شدم آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرم را خواب دیدم پرسید:
هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم شبها نمیخوابم
گفت مگر چه آرزویی داری؟
گفتم تو اینجا باشی.او.باشد.و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت: سعی میکنم به خوابت بیاییم به شرط آنکه بخوابی
و.دیدار.تو.درمان.من.است🫂
- ۷.۴k
- ۰۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط