انگارکهازمشتقفسرستیورفتی

#انگار_که_از_مشت_قفس_رستی_و_رفتی
یکباره به روی همه در بستی و رفتی

هر لحظه‌ی همراهی ما خاطره ای بود
اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی

نفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با من
پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی

چون خاطره‌ی غنچه‌ی پرپر شده در باد
در حافظه‌ی باغچه ها هستی و رفتی

جا ماندن تصویر تو در سینه‌ی من! آه!
این آینه را آه که نشکستی و رفتی...
دیدگاه ها (۲)

#باز_آی_دلبرا_که_دلم_بی‌قرار_توستوین جان بر لب آمده در انتظا...

#بگریز_در_آغوش_من_از_خلق_که گلهااز باد گریزند در آغوش گیاهی

#آواره‌دلی‌دارم‌در‌حلقه‌ی‌گیسویت...

#به_خواب_باورم_ای_صبح_دلپذیر_بیابه شب سرای غم انگیز این اسیر...

My angel (part 14 )چند دقیقه ای میشد که محو فضای اطرافت شده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط