بیش از اینها ، آه ، آری
بیش از اینها می توان خاموش ماند

می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ،
ثابت خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ ، بر قالی
در خطی موهوم ، بر دیوار
می توان با پنجه های خشک
پرده را یک سو کشید و دید
در میان کوچه باران ، تند می بارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسوده ای میدان خالی را
با شتابی پر هیاهو ترک می گوید

می توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده ، اما کور ، اما کر
می توان فریاد زد
با صدایی سخت کاذب ،
سخت بیگانه
( دوست می دارم )

🖌"فروغ فرخزاد"
دیدگاه ها (۱)

من از دوردست ها آمده ام، از کوچه های کودکی ...از شهر رنگین ق...

كمتر كساني ميدونن آواز قو يعني چه…قو تنها پرنده ايه كه يك با...

پدر یعنی همیشه یکی رو داری که مثل کوه پشتته!پدر یعنی همیشه ی...

اگه خواستی تکیه بدی:نه به "چهره ها "اعتماد کننه به "زبون هاب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط