یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت یک سو منم و حسرت یک ...

یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاهت

از حسرت دیدار همینقدر بدان که همرنگ شده بخت من و موی سیاهت

ماه قمری قدرت تغییر ندارد جایی که نمایان نشود صورت ماهت

لبهای پر از حسرت من عضو اضافیست وقتی که بر آن حس نشود طعم گناهت

تو موج خروشانی و در حال گذشتن من سنگ صبوری که میفتم سر راهت

تو می روی و پشت سرت کاسه ی اشکم تقدیر من این است.. خدا پشت و پناهت..
دیدگاه ها (۱)

هروقت از ته دلت گفتیخدایا تمام امیدم فقط تویی ...و تو بزرگتر...

🖤من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـوهِ بلند...نیمم آتش سوخت؛نیمِ...

از اینکه تو این روزایسخت و غمگینکنارم موندی وپشتمو خالی نکرد...

به چشمانت بياموز که هر کس ارزش ديدن ندارد به دستانت بياموز ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط