.
خیالم را بردی به دور دست ها
آنجا که موج در دریا ته نشین می‌شود
و ابر در آسمان، گم...
خیالم را بردی به سرسرای محبت
آنجا که گندمزارِ موهایت،
عطر رازقی می‌دهد
و نوازش دستانت
اهنگ زندگی را ساز میزند...
خیالم را بردی آنجا که
شعر می‌جوشد از فواره یِ قلم
و واژه ها عاشقانه می‌رقصند...
خیالم را بردی با خودت
و من با بالِ خیالت، تا تو پرواز میکنم...

(عرفان یزدانی)
دیدگاه ها (۲۱)

‎می ترسم اگر به تو ابراز عشق کنم تو را از دست بدهم و بعد پشی...

ز کشت خاطرم جز غم نروئیز باغم جز گل ماتم نروئیز صحرای دل بیح...

گاهی فقط یکحاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛به دور از تمامِ دوست...

‌ ‌ وسط حرف‌های دیروزمان از او پرسیدم به نظر تو چند سالِ دیگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط