‌ ‌
وسط حرف‌های دیروزمان از او پرسیدم به نظر تو چند سالِ دیگر قرار است کنار هم باشیم؟!
صدایی،جوابی،چیزی درکار نبود؛
چند دقیقه ای به سکوت گذشت و سپس با یک آه و نمی‌دانمی به سراغم آمد،راستش را بخواهی ترسیدم،از تمام نمی‌دانم‌های زندگی‌ام ترسیدم...

‌ ‌ ‌
دیدگاه ها (۱۰)

گاهی فقط یکحاشیه ی امن و آرام می خواهی ؛به دور از تمامِ دوست...

.خیالم را بردی به دور دست هاآنجا که موج در دریا ته نشین می‌ش...

.✅ هیچ چیز زیباتر از شروع عشق تازه نیست. وقتی دو‌نفر به آرا...

فصل ها تکرار می شود ... همه چیز از پی هم می آیند اما ...من و...

black flower(p,298)

ازمایشگاه سرد

My angel ( part 1 ) بی وقفه اشک می ریخت و از خیابان های خالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط