کپشن

#کپشن
عزیزم، نمیدونم کجایی و داری چیکار میکنی، ولی من اینجام :)
اینجام و دارم ب ط فکر میکنم :)
ب چشمای قشنگت، ب روزای خوبمون!
میدونی، انقد دوسِت داشتم ک دلم نیومد ثانیه ای ب حال و روز بدون ط فکر کنم و ب خاطر بیارمشون!
چون دلم نمیخواست سایه سیاه بیوفته روی خاطرات قشنگِ با ط :)
درسته خیلی وقته از زندگی و حال روزم دوری ولی هنوز قلب و روحم بهت نزدیکه :)
انقدر نزدیک ک حتی ی وقتایی خودمُ تو رویا و واقعیت گم میکنم!
کجا میرم معلوم نیست.. ولی میدونم تو حال خودم نیستم...
ب ی گوشه خیره میشم و میرم اون دنیا، دنیایی ک ط توش هستی، حال خوبمون هست، دست تو دست هم، هی شونه هامون ب هم میخوره بین راه رفتن..
در حالی ک نسیم خنک پاییزی داره صورت دوتامونو قلقلک میده و موهای پریشون منو هی می‌ریزه تو صورتم..
ط بهم خیره شدی و موهام رو از تو صورتم کنار میزنی و کم کم صورتت رو ب صورتم نزدیک می‌کنی و اروم تو گوشم میگی: "دوسِت دارم" :)
دقیقا مثل فیلما خیالاتی شدم، شاید فرق بین رویا و واقعیت رو یادم نیست و هی فراموش میکنم ک دیگه کنارم نیستی!
بودنت بوی بهار میداد و رفتنت...
رفتنت رو یادم نمیاد، آخه فقط خاطرات خوب رو یادمه..
نمیخوام از نبودنت حرف بزنم، بودنته ک قشنگه، چیه رفتن؟
همش رویاست... ولی اینکه تو تمام قسمتای این رویا نقش اولش طویی، واقعیتی برام میسازه ک از همه رویا و واقعیت های تو خالی و پوچ واقعی تره :)
#بی_مخاطب
#گوناگون