هایا تهیونگ و بغل کرد و گفت
هایا تهیونگ و بغل کرد و گفت
+من هیچوقت از پیشت نمیرم
تهیونگ هایا رو محکم بغل کرد که هایا با حالت خنده دار گفت
+آروم خفه شدم
تهیونگ یهو روی تن هایا خیمه زد
_اگه آروم نباشم چی
+تو خوابت نمیومد
_میخوام زنم و بخورم مشکل تو چیه
هایا با خجالت گفت
+بس کن تروخدا تهیونگ
تهیونگ لب هاش و نزدیک لب های هایا کرد ...
لبخندی زد و شروع کرد عمیق هایا رو ببوسه...
بوسه ای طولانی بود...
کمی بعد از لب های هایا دل کند و گفت
_خیلی خوشمزه ای
شروع کرد گردن هایا رو ببوسه و به سمت پایین بدن هایا بره...
هایا در برابر تهیونگ برهنه بود ولی تهیونگ باکرس خودش و در نیاورده بود...
تهیونگ سرش و نزدیک بهشت(همون و*ا*ژ*ن) هایا برد و لبخند خبیثانه ای زد و شروع به خوردنش کرد
هایا شروع کرد ناله کنه
تهیونگ ولی دست از کارش کشید که هایا ار*ضا شد
تهیونگ باکرس خودش و در آورد که هایا نگاه شرورانه ای به تهیونگ کرد و گفت
+باید این کوچولو بخوابه نه شما
هایا دیک تهیونگ و توی دستش گرفت..........
تهیونگ دیکش و نزدیک هایا کرد با تلمبه ای محکم خودش و به هایا کوبید که نفس هایا برای یک لحظه قطع شد...
_ببخشید خیلی بزرگه باید یه دفعه اینکار و بکنم وگرنه درد بیشتری میکشی
بعد از چند دقیقه شروع کرد تلمبه بزنه.....
بعد از ۴ راند تهیونگ خودش و توی هایا خالی کرد ازش کشید بیرون و کنارش بی حال دراز کشید....
سرنوشتنش از خجالت آب شدم
+من هیچوقت از پیشت نمیرم
تهیونگ هایا رو محکم بغل کرد که هایا با حالت خنده دار گفت
+آروم خفه شدم
تهیونگ یهو روی تن هایا خیمه زد
_اگه آروم نباشم چی
+تو خوابت نمیومد
_میخوام زنم و بخورم مشکل تو چیه
هایا با خجالت گفت
+بس کن تروخدا تهیونگ
تهیونگ لب هاش و نزدیک لب های هایا کرد ...
لبخندی زد و شروع کرد عمیق هایا رو ببوسه...
بوسه ای طولانی بود...
کمی بعد از لب های هایا دل کند و گفت
_خیلی خوشمزه ای
شروع کرد گردن هایا رو ببوسه و به سمت پایین بدن هایا بره...
هایا در برابر تهیونگ برهنه بود ولی تهیونگ باکرس خودش و در نیاورده بود...
تهیونگ سرش و نزدیک بهشت(همون و*ا*ژ*ن) هایا برد و لبخند خبیثانه ای زد و شروع به خوردنش کرد
هایا شروع کرد ناله کنه
تهیونگ ولی دست از کارش کشید که هایا ار*ضا شد
تهیونگ باکرس خودش و در آورد که هایا نگاه شرورانه ای به تهیونگ کرد و گفت
+باید این کوچولو بخوابه نه شما
هایا دیک تهیونگ و توی دستش گرفت..........
تهیونگ دیکش و نزدیک هایا کرد با تلمبه ای محکم خودش و به هایا کوبید که نفس هایا برای یک لحظه قطع شد...
_ببخشید خیلی بزرگه باید یه دفعه اینکار و بکنم وگرنه درد بیشتری میکشی
بعد از چند دقیقه شروع کرد تلمبه بزنه.....
بعد از ۴ راند تهیونگ خودش و توی هایا خالی کرد ازش کشید بیرون و کنارش بی حال دراز کشید....
سرنوشتنش از خجالت آب شدم
- ۵.۰k
- ۰۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط