در دل شب هر ستاره ی قصه های خود را روایت مبکند

در دل شب هر ستاره ی قصه های خود را روایت مبکند
در قعر خاموشی و تاریکی آن ستاره ی که با سوز دل داستان می‌گوید، آن ستاره ی بخت من است
می سوزد و با سوختن ش چشم فلک روشن می‌شود
شب به تنهای تیری برای خاطرات مدفون وپاره پاره است و تکلیف ستاره ی شب چه شود
مرور آن شب های جان فرسا که تو رفتی
وای از آن شب که ستاره ها سر به گریبان نهادند
واز سوز و ساز افتاده اند
واکنون من مانده م و ستاره ی بی فروغ و داستان حسرت ها ی ابدی
.،عاقبت این داستان ستاره از نهایت و حسرت تو برای همیشه خاموش خواهد شد واز آسمان شب ناپدید
ابدیت من، گمان مبر که در وقت خاموشی شفق چشمان تو را در یادم محو شود
این. شفق و این یاد ت تا ابد و یک روز باقی است چه بسان ستاره باشم
چه(( مشتی خاک در پیشگاه معشوق))
دیدگاه ها (۱)

درداست به جانم چه کنم نیست طبیبیپنهان شده در خنده ی من بغض ع...

لره 🙈🤣🙈

بغض تلخی گشته مهمانم نمی‌بیند کسی 😔روزگار ناب سامانم نمی‌بین...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

ستاره ام،ستاره،نور کوچکی در آسمان سیاه و تاریک فضا.فضایی ظلم...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط