عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم

از من اصرار و از او انکار...
تصدقش که دلش نمی‌آمد من هم
سرما بخورم
آخر شب بود و پاییز بود و باران
من بودم و یار بود و خیابان
و حالا
من مانده امُ
سرفه هایی که از هر چیزِ دیگری
بیشتر می‌چسبد!
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط