سرو سامان بنویس

شاعرم باش و برای دل ویران بنویس
دو سه خط از من بیمار و پریشان بنویس
بنویس هرچه دلت خواست که آرام شوم
تا که آرام شوم شعر فراوان بنویس
مدتی هست که دلم تنگ غزل خوانی هاست
تا دلم واشود از یار غزل خوان بنویس
سرو سامان که ندارذ غم و‌اشفتکی ام
چند خطی زمن بی سرو سامان بنویس
قلمت سبز و‌دلت شاد بماند شاعر
از پریشانی من هردم هر آن بنویس
برده چنان آرامش شب های مرا شاعرم باش و بنویس
سرو سامان بنویس 🥀🥀🥀🥀
دیدگاه ها (۰)

عشق با کردی و زندگی با دیگری تا به حالا نوبت ما بود و حالا د...

بخدا قاضی این محکمه ها عادل نیست آنکه صد بار زده کشته مرا قا...

زر بارون ایگریوم تا کسی خرسمه نبینه سر مزارم بنویسید عاشقی س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط