#دلتنگی...
کسی از من چه می داند، از این شب های دلتنگی؟
چه می داند کسی مُردم از این تب های دلتنگی؟

چه می داند که مصلوبم به صحرای پریشانی؟
چه می داند که منسوبم به منصب های دلتنگی؟

به اینکه ساعتی دیگر رَوَم در جمع هم‏کیشان
گمانم می شوم شاگرد مکتب های دلتنگی

ولی استاد ما گوئی که عشق کاذبی دارد
مزیّن کرده درسش را به غبغب های دلتنگی

بیاور اسب رؤیا را و خورجین پُر کن از بوسه
که زین کرده و بنشستم به مرکب های دلتنگی

بنوشانم گواراتر... نه با لبخند مصنوعی
کمی مشروب قالب کن به این لب های دلتنگی

تماماً دم زنند از دین و اینکه ما مسلمانیم
ولی من مفتخر هستم به مذهب های دلتنگی

به دامانم هزاران ارغوان دارم که پژمرده
به مریم ها بپیوندید و کوکب های دلتنگی

گمانم شعر می خواهد مخاطب را ببوسد تا
غزل دلچسب و آغشته به مطلب های دلتنگی

ولی شاعر... برید از عشق و این احساس تکراری
و می نالد، از این منصب و منسب های دلتنگی...
☆☆☆
#نشانه‌ای‌ازتو...
در میان همه‌ی آن دیگران،
در میان این رودخانه‌ی تندِ مواج
که هزاران زن از آن در گذرند،
در جستجوی نشانی از توام؛
با گیسوان تافته و چشمانِ پرآزرم ِ گودافتاده‌ات،
با گام‌های سبکی که آهسته آهسته در دریا سفر می‌کنند.
به ناگهان
می‌اندیشم که می‌توانم ناخن‌هایت را دقیق‌تر به یاد آورم؛
ناخن‌هایی کشیده و ظریف؛ که انگار خواهرزاده‌ی گیلاس‌اند.
سپس
گیسوان‌ات از خاطرم می‌گذرند؛
و می‌اندیشم که تصویرت را دیده‌ام،
به سانِ آتشی عظیم که در دریا شعله‌ور است.
من بسیار گشتم،
اما هیچ‌کس طنین صدای تو را نداشت،
یا ملایم‌ات تو را
[همچون] یک روز سایه‌سار و خنک که از جنگل آوردی.
هیچ‌کس گوش‌های کوچک تو را ندارد.
تو خالص و کامل هستی؛
و همه چیزت تک است؛
و من با تو ادامه می‌دهم؛
و عاشقانه با تو شناور می‌شوم،
در رودی به پهنای می‌‎سی‌سی‌پی
به سوی دریای زنانگی...

پ ♡ ن
از به دوش کشیدن من خسته شدی
سنگین بودم
از دست هایم خسته شدی
و از چشم هایم
و از سایه ام
حرف هایم تند و آتشین بودند
روزی می آید
ناگهان روزی می آید
که سنگینی ردپاهایم را
در درونت حس کنی
رد پاهایی که دور می شوند
و این سنگینی
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...
#بندرعباس‌
#هرمزگان‌زیبا
#ابراهیم‌منصفی_رامیِ‌جنوب
#چوکِ‌بَندِر
دیدگاه ها (۰)

#زِ_مَستانِ‌زمستانی "زمستان نیست انگاریکسی در من سراغی از دل...

#دلم‌میخواست...شهر را که میگردم گاه پر است از مردان عاشقی که...

#چقدر‌دوری‌فرشته‌ی‌لحظه‌های‌دلتنگی‌من...نگاه کنچگونه شاخه ها...

#عذاب...حالِ این روزهایم؛ رنگ و بویِ عجیبی به خود گرفته...دی...

🌱🍒دلم دلتنگ باران است و باران هم نمی باردگمانم هیچ کس اینجا ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

"پارت دوم""یادگاری از تاریکی"تو افکارم غرق بودم که ناگهان صد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط